تلاشهای سندیکالیسم برای عقیم کردن جنبش کارگری (٢)
نقدی به نظرات رضا رخشان
على جوادى

همانطور که در بخش اول این یادداشت تاکید شد٬ جنبش کارگری یک جنبش یکدست نیست٬ لوح خام و نانوشته ای نیست٬ فاقد گرایشات مختلف سیاسی نیست. در هر زمان محل تلاقی گرایشات مختلف اجتماعی است. طبقه کارگر در هر زمان٬ حتی در غیاب احزاب سیاسی کارگری٬ بستر مجموعه ای از گرایشات و خطوط فکری و سیاسی فعال متشکل از طیف های گوناگون کارگران پیشرو و مبارز است. در حال حاضر بازتاب دو گرایش عمده سیاسی در جامعه یعنی جنبش کمونیسم کارگری و جنبش ملی – اسلامی در سطح جنبش کارگری را میتوان در قالب گرایش رادیکال – سوسیالیست کارگری و گرایش سندیکالیستی مشاهده کرد.
 
در این بخش تلاش میشود علاوه بر تاکید بر ویژگی ها و مختصات خطوط تمایز اجتماعی میان این دو گرایش٬ عرصه های دیگری از تمایز اهداف و جوهر واقعی سیاستهای سندیکالیستی در متن شرایط حساس سیاسی حاضر را مورد بررسی قرار دهیم. اما پیش از ورود به بحث بار دیگر باید تاکید کنیم که تلاش برای سازماندهی توده ای و حزبی طبقه کارگر یک وظیفه اعلام شده و دائمی حزب اتحاد کمونیسم کارگری است. ما در عین حال که از هر تلاش طبقه کارگر برای سازمانیابی و متشکل شدن دفاع میکنیم در عین حال گرایش و سیاستی را که میکوشد مبارزات کارگران را در چهارچوب سیاستهای سندیکالیستی محدود کند٬ عمیقا نقد میکنیم. ما در عین حال که از سندیکای مستقل کارگری دفاع میکنیم٬ در عین حال تلاش میکنیم تا این تشکلات را هر چه بیشتر به تشکل شورایی طبقه کارگر که متکی بر اراده مستقیم و رادیکال کارگری و فاقد بوروکراتیسم و سیاستهای محدود کننده در چهارچوب مناسبات اقتصادی و سیاسی حاکم است٬ نزدیک کنیم .

در یادداشت پیشین همچنین اشاره شد که جنبش سندیکالیستی یک جنبش سرنگونی طلب نیست. خواهان سرنگونی انقلابی رژیم جمهوری اسلامی نیست. این گرایش تمایلی به انقلاب٬ انقلاب کارگری٬ و تغییرات بنیادی در سیستم اقتصادی و نابودی کارمزدی و لغو مالکیت خصوصی بر وسایل تولید و توزیع اجتماعی در جامعه ندارد. عمدتا بر علیه آن است. اصولا یک گرایش انقلابی نیست. و به قول رضا رخشان٬ از فعالین سندیکای هفت تپه٬ در حال حاضر یک جنبش مطالباتی و به عبارت رایج تر "مطالبه محور" است. ("لازم به ‌یادآوری است‌ که جنبش کارگری در حال حاضر به ‌دنبال انقلاب و تغییر حاکمیت نیست"و یا  "یک جنبش مطالباتی است و به‌ دنبال انقلاب و انقلابی‌گری نیست. " رضا رخشان)
 
بعلاوه تاریخا گرایش سندیکالیستی نشان داده است که در مقاطع انقلابی یا در تقابل با گرایش رادیکال و کمونیستی طبقه کارگر قرار میگیرد و یا بمثابه گرایشی محافظه کار و سازشکار عمل خواهد کرد. تبیین رضا رخشان از جنبش کارگری در شرایطی که بخشهای وسیعی از توده های مردم برای سرنگونی رژیم اسلامی بپاخواسته اند٬ گوشه ای از این واقعیت است. این حقیقت تاریخی در کنار این ارزیابی از نقش عمومی سندیکاها در شرایط کنونی بیانگر جایگاه سیاست سندیکالیستی در شرایط غیر متعارف جامعه است. ایشان مقبولیت سندیکا را در این شرایط علاوه بر پیشبرد مطالبات اقتصادی طبقه کارگر بلکه همچنین در کنترل و مهار اعتراضات کارگران توضیح میدهد. در دفاعشان از عملکرد سندیکای کارگران هفت تپه میگویند: "در دو ماه گذشته به واسطه حسن اعتماد كارگران به سنديكا هيچ اعتصاب و حركت اعتراضی مشاهده نشده است." همچنین اضافه کرده است: "اين در حالی است كه در مدت مشابه دو سال قبل، به دليل نبود نهاد مستقل صنفی كارگری، كارگران هفت تپه برای پيگيری مطالبات خود بيش از ۵۰ بار به اعتصاب و حركت های اعتراضی دست زدند." (از گفتگوی رضا رخشان با "خبرگزاری کار ایران " )

دو گرایش٬ دو سنت اجتماعی
سندیکالیسم تنها گرایش موجود در جنبش کارگری نیست. یکی از گرایشات موجود است. واقعیت این است که جنبش سندیکایی و جنبش شورایی جنبشهای متمایزی در صفوف طبقه کارگر هستند. گرایشاتی که اهداف سیاسی و افق عملی متفاوت و الگوهای متفاوتی را نمایندگی میکنند. به عبارت دیگر نه سندیکالیسم گرایش و سنت نو و تازه ای در صفوف طبقه کارگر است و نه کمونیسم و سوسیالیسم. نه کارگر سندیکالیست پدیده کم یاب و نو ظهوری است و نه کارگر کمونیست. این گرایشات دهه هاست که دیگر از اجزاء طبقه کارگرند و جزیی از سوخت و ساز سیاسی و مبارزاتی دائمی آن را تشکیل میدهند. این اجزا توسط مکانیسم های درونی خود طبقه باز تولید میشود. این گرایشات دارای وزن و نفوذ متفاوتی در لایه های مختلف طبقه کارگر هستند. تلاش ساده لوحانه سندیکالیستها برای پرده پوشی موقعیت و نقش گرایش رادیکال کمونیستی در صفوف طبقه بخشی از رقابت و کشمکش میان این گرایشات است. بعلاوه بر خلاف تصورات رایج بورژوایی سندیکالیسم یک گرایش "خود بخودی" در صفوف کارگران نیست. عکس العمل طبیعی و اولیه هر کارگری نیست. به قول منصور حکمت دهها سال است که سندیکالیسم جزیی از یک خط مشی رفرمیستی و بورژوایی در جهان است. در ایران سندیکالیسم بخشی از سنت توده ایستی و جنبش ملی – اسلامی است. تاریخش به تاریخ حزب توده و سنت توده ایستی در جامعه گره خورده است. مقطع سالهای ۳۲ و پیش از آن نقش گرهی و تعیین کننده ای در جوش خوردن این سنت با تلاشهای کارگری داشته است. بعلاوه در بررسی جنبش سندیکالیستی اصولا باید توجه داشت که این جنبش بخشی از یک حرکت وسیع اجتماعی سیاسی و طبقاتی برای سازماندهی کارگران است. این جنبشها حتی سیاستهای متفاوتی در صفوف طبقه کارگر برای سازماندهی و نوع تشکل در دستور دارند. تلاش برای سازماندهی سندیکایی یا شورایی طبقه کارگر یک محور تمایز این تلاشها است .

منصور حکمت در زمینه تمایز اجتماعی این دو گرایش میگوید: "این آلترناتیو بسیار از محدوده کارگری و تشکیل اتحادیه فراتر میرود. همراه این٬ افق معینی در باره شکل کل دولت٬ اشکال و شیوه های تصمیم گیری اقتصادی و حتی تئوری ها و برنامه عمل اقتصادی معین نیز طرح میشود. ... جنبش اتحادیه ای٬ بازوی کارگری یک حرکت سیاسی و اجتماعی است که اجزاء دیگری را نظیر رهبران و احزاب سیاسی٬ آلترناتیوهای اقتصادی برای کل جامعه٬ سیستم اداری خاص خود و غیره را نیز طلب میکند. ... در مورد جنبش شورائى هم عين اين مسئله صادق است. اينهم فقط يک الگو نيست، بلکه آلترناتيو يک جريان اجتماعى خاص و يک گرايش خاص در درون طبقه کارگر براى سازماندهى کارگرى است. شوراها اگر چه تاريخا بدرجه زيادى مورد توجه آنارشيسم قرار داشته اند، اما مدتهاست که بطور روزافزونى با کمونيسم تداعى شده و پيوند خورده است. تجاربى نظير کمون پاريس و انقلاب اکتبر، ايده شوراها و سازمانيابى شورائى کارگران را به تئورى کمونيسم و سياست کمونيستى جوش داده است. جنبش شورائى نيز به اين ترتيب جزئى از يک حرکت اجتماعى متمايز، با افق و دورنماى سياسى، اقتصادى و ادارى خاص خود است. اوضاع جنبش شورائى هم دقيقا به اوضاع کمونيسم در ايران مربوط ميشود. اينکه در انقلاب ٥٧ ايده شوراها بر ايده سنديکاها در درون طبقه کارگر ايران غلبه يافت، انعکاس بى پايگى و ضعف رفرميسم و سوسيال دمکراسى و غلبه عمومى ايده‌هاى عام کمونيستى و سياست راديکال در بين کارگران بود (تحت شرايط انقلابى)." (منصور حکمت: تشکلهای توده ای طبقه کارگر)

همکاری و همچنین جدال میان این گرایشات در پیشبرد امر مبارزاتی طبقه کارگر و در تلاش برای تامین رهبری و هژمونی در جنبش کارگری بخشی از نقش و واقعیت وجودی عملکرد این گرایشات است. هر کدام از این گرایشات میکوشند افق سیاسی و اهداف خود را به افق جنبش کارگری و فعالین و رهبران عملی آن تبدیل کنند. در عین حال یک رکن تلاش گرایش سندیکالیستی در صفوف طبقه کارگر انکار و پرده پوشی این تمایزات سیاسی بمنظور تامین سلطه نفوذ خویش بر تلاش گرایش سوسیالیستی طبقه کارگر است. اظهارات رضا رخشان در مورد حق ایجاد تشکلهای کارگری گویای این ارزیابی است: "وقتی کسی می‌خواهد در مورد جنبش کارگری حرف بزند، باید بگوید که تشکیل سندیکا و اتحادیه‌های کارگری، حق تشکیل کنفدراسیون کارگری، حق اعتصاب و مانند آن به ‌رسمیت شناخته می‌شود." این گرایش آنجا که راجع به تشکلات توده ای طبقه کارگر می پردازد حتی کوچکترین اشاره ای هم به تشکلات شورایی و مجامع عمومی طبقه کارگر٬ که یک واقعیت عظیم تلاش طبقه کارگر برای سازمانیابی است٬ نمیکند .

یک تفاوت عظیم دیگر میان گرایش سندیکالیستی و گرایش کمونیستی طبقه کارگر مساله سازماندهی بخشهای غیر شاغل طبقه کارگر است. سندیکالیسم یک شکل معین از تشکل بخشیدن به کارگران است. این شکل و سیاست با مبارزه برای اصلاحات اقتصادی در چهارچوب نظام موجود سرمایه داری خوانایی دارد. در سنت کار سندیکالیستی کارگر در ظرفیت "کارگر شاغل" یعنی کارگری که عملا در کار تولید است و عملا به "حرفه" خود مشغول است٬ مد نظر است. کارگر بیکار و یا خانواده کارگر علی العموم جایی در سازماندهی سندیکایی و اتحادیه ای ندارند. واحد پایه فعالیت سندیکا٬ شاخه سندیکا در واحد تولیدی است٬ چرا که محور همانطور که اشاره شد٬ کارگر شاغل است. سندیکا کار محلی نمیکند. سندیکا خارج کارخانه قادر به هیچ نوع سازماندهی طبقه کارگر نیست٬ و لذا از آنجا که کارخانه تنها یک عرصه٬ هر چند عرصه ای بسیار مهم٬ از تقابل و ابراز وجود طبقه کارگر است٬ سندیکا در این عرصه ها عملا خود را بی وظیفه میکند. به این اعتبار سندیکالیسم حتی قادر به دفاع فعال و رادیکال از سطح معیشت و زندگی کارگران شاغل هم نیست. چرا که سنت سندیکایی یک سنت مبارزه کارگری وسیع و همه جانبه طبقاتی و یک سنت طبقاتی و انقلابی نیست. به عبارت دیگر باید گفت سندیکالیسم در تحلیل نهایی یک سنت "طبقات دیگر" است و طبقه کارگر نمیتواند تمام پتانسیل مبارزاتی خود را از طریق سندیکالیسم بروز دهد و در مواردی هم سندیکالیسم عملا در مقابل تحرک انقلابی طبقه کارگر قرار میگیرد .

سرمایه داری یا سوسیالیسم
یک رکن اصلی تمایز این دو گرایش مساله نظام اقتصادی مورد نظر است. سندیکالیسم علی العموم یک گرایش ضد سرمایه داری نیست. نقدی به نفس کار مزدی و مالکیت خصوصی سرمایه بر ابزار تولید و توزیع اجتماعی ندارد. گرایشی درچهارچوب سرمایه داری است. تمام تلاش سندیکالیسم برای بهبود موقعیت رفاهی طبقه کارگر به محدوده مناسبات اقتصاد سرمایه داری خلاصه میشود. این جوهر پایه ای حرکت سندیکالیستی را در هر حرکت این گرایش میتوان مشاهده کرد .

بطور مثال رضا رخشان به ما یاد آوری میکنند که اولا: "‌جنبش کارگری در حال حاضر به ‌دنبال انقلاب و تغییر حاکمیت نیست. جنبش کارگری برای یک دنیای بهتر مبارزه می‌کند." و ثانیا "هدف جنبش کارگری این است‌ که برای کارگران همان رفاهی را به ‌دست بیاورد که در شأن و منزلت انسان‌هایی است ‌که سازندگان نعمات و رفاهیات و منزلت‌ها هستند." این شاید "چپ" ترین تبیین این گرایش از اهداف طبقه کارگر باشد. اما همینجا از رضا رخشان باید پرسید چگونه جنبشی که به دنبال "تغییر حاکمیت" و "انقلاب" نیست٬ میتواند برای دستیابی به یک "دنیای بهتر" مبارزه کند؟ مبارزه برای "یک دنیای بهتر" یک رکن اصلی ادبیات جنبش کمونیسم کارگری و کمونیسم منصور حکمت است. حال چگونه تبیینی میتوان از تلاش برای "یک دنیای بهتر" بدست داد که در آن حاکمیت اسلامی دست نخورده باقی می ماند. انقلابی هم برای بزیر کشیدن آن در دستور نیست؟ پاسخ روشن است. چنین تناقضی ممکن نیست. این تلاش گرایش سندیکالیستی برای هضم و از آن خود کردن یک رکن مهم گرایش کمونیستی طبقه کارگر است. میکوشد این گرایش را با ویژگی های سیاست راست و سازشکارانه خود منطبق کند. از طرف دیگر مبارزه برای "همان رفاهی" که "در شان و منزلت انسان هایی" که "سازندگان نعمات و رفاهیت و منزلت ها هستند" یک تبیین کاملا مبهم از اهداف طبقه کارگر است. کمونیسم کارگری و گرایش سوسیالیستی طبقه کارگر در هر شرایطی برای بالاترین درجه رفاه و آسایش همگان در جامعه مبارزه میکند. این واقعیت انکار ناپذیر یکی از مختصات جنبش کمونیسم کارگری است. اما بالاترین رفاه مادام که مناسبات استثمارگرایانه سرمایه داری بر جامعه حاکم است٬ مادام که بخشی از جامعه ناچار به فروش نیروی کار خویش برای بقاء است٬ مادام که ابزار تولید و توزیع اجتماعی در اختیار اقلیت محدود سرمایه دار در جامعه قرار دارد٬ صرفا اصلاحاتی در وضع موجود است و تغییری بنیادی در نظام اقتصادی حاکم ایجاد نخواهد کرد. مسلما برای تک تک این اصلاحات باید هر روزه تلاش کرد٬ اما این تلاشها  در هر زمان قابل باز پس گیری هستند و هدف کارگر باید در عین حال نابودی مناسباتی باشد که این وضعیت را ایجاد کرده است. سرمایه داری "اصلاح شده" هم کماکان یک نظام استثمارگر و ضد کارگر و نابرابر است. ما هم برای اصلاحات و هم برای انقلاب مبارزه میکنیم. اما طبقه کارگر تنها با انقلاب کارگری و برپا کردن حکومت کارگری و اقتصاد سوسیالیستی است که میتواند به این وضعیت ضد انسانی و دون شان کارگر یکبار و برای همیشه خاتمه دهد. پرده پوشی این هدف غایی مبارزات طبقه کارگر در پس کلمات مبهم و گنگ "منزلت" و "رفاهیات" تلاشی برای سایه انداختن بر مبارزه انقلابی طبقه کارگر برای نابودی نظام کارمزدی و محدود کردن این مبارزات در چهارچوب مناسبات سرمایه داری است .

اما معنای عملی این اظهارت سندیکالیستی که :"‌جنبش کارگری در حال حاضر به ‌دنبال انقلاب و تغییر حاکمیت نیست."٬ این است که اولا این گرایش نسبت به مبارزات جاری در جامعه کاملا بی اعتنا است. نقشی برای طبقه کارگر در تحولات سیاسی حاضر نمی بیند. و نتیجتا خواسته و ناخواسته سیاستش عملا به حفظ وضع سیاسی موجود کمک میکند. ثانیا میکوشد کارگر را از انقلاب و انقلاب را از کارگر دور کند. در تقابل گرایش کمونیستی طبقه کارگر نسبت به این اعتراضات کاملا ذیفنع است. گرایش کمونیستی مبارزه فی الحال جاری در جامعه را نادیده نمیگیرد. نمیتوان کوچکترین ادعایی برای مبارزه برای "یک دنیای بهتر" داشت و در عین حال نسبت به مبارزات و تلاش توده های مردم برای سرنگونی رژیم اسلامی بی تفاوت بود. هدف کمونیسم کارگری به میدان کشیدن و سازمان دادن صف مستقل طبقه کارگر در مبارزه برای سرنگونی رژیم اسلامی و برقراری حکومت کارگری٬ یک جمهوری سوسیالیستی٬ است. کسی ادعای جریاناتی را که نسبت به مبارزه واقعی در جامعه بی تفاوتند٬ جدی نخواهد گرفت. واقعیت این است که تقابل دو گرایش صفوف طبقه کارگر در دوران تلاطمات انقلابی جامعه تشدید شده و ما تاریخا شاهد قرار گرفتن گرایش سندیکالیستی طبقه کارگر در کنار گرایشات محافظه کار و بورژوایی بوده ایم. تمایز عمیق این دو گرایش اجتماعی را منصور حکمت بطور دقیقی اینگونه جمع بندی میکند:

"ما آن گرایشی در جنبش کارگری هستیم که طبقه کارگر را صاحب صلاحیت و موظف به دخالت اجتماعی در مقیاس وسیع٬ در قلمرو اقتصاد٬ سیاست٬ فرهنگ و ایدئولوژی٬ میداند و میخواهد کارگر در قامت ارائه کننده آلترناتیوی برای کل جامعه بشری ظاهر شود. افق٬ نقد اجتماعی٬ تئوری٬ اتحاد برای انقلاب اجتماعی از نظر ما مهم است٬ همانطور که افزایش دستمزد٬ بیمه بیکاری٬ آزادی اعتصاب و متحد شدن برای بهبود اوضاع اقتصادی و سیاسی اقشار کارکن جامعه در هر مقطع برای ما مهم است. هر یک از این وجوه مبین بعدی از حیات و مبارزه و ابراز وجود طبقه کارگر است و از نظر ما قابل تفکیک و قابل چشم پوشی نیست. تمام آن گرایشات اجتماعی٬ اعم از کارگری و غیر کارگری٬ که این کلیت را میشکنند٬ که انقلاب اجتماعی را از کارگر و کارگر را از انقلاب اجتماعی دور نگاه میدارند٬ باید زیر انتقاد ما باشند." (منصور  حکمت٬ مبانی و چشم اندازها)

در تقابل با تحزب کمونیستی
یک رکن دیگر سیاست سندیکالیستی پرهیز و یا بهتر بگوئیم مقابله آشکار و پنهان با تحزب کمونیستی طبقه کارگر است. رضا رخشان در این زمینه میگوید: "به ‌نظر من کارگر امروز ایدئولوژی ‌زده نیست و دنبال آرمان‌های بیهوده هم نمی‌رود. از طرف دیگر، احزاب به‌اصطلاح ‌چپ هم نشان داده‌اند که کارگری نیستند و به ‌زندگی کارگران دلبستگی ندارد؛ هم‌چنان ‌که کارگران هم عنان اختیار خود را به‌ این احزاب نسپرده و نشان داده‌اند که خودشان می‌توانند راه ‌گشا باشند و برای تغییر زندگی‌شان تلاش کنند و گامی به ‌پیش بردارند." در بررسی به کلیه مسائل بیان شده نمی پردازم. اشاراتی کوتاه به مفاهیمی از قبیل "ایدئولوژی زده٬ "آرمانهای بیهوده"٬ "عنان اختیار" معرف یک نگرش عمیقا بورژوایی و ضد کمونیستی اند٬ کافی است .

واقعیت این است که پس از شکست بلوک سوسیالیسم بورژوایی شوروی در پس کشمکش دو قطب اصلی جهان پس از جنگ دوم جهانی ما شاهد یک تهاجم همه جانبه سیاسی٬ اقتصادی٬ عقیدتی و ایدئولوژیک علیه هر گونه آزادیخواهی و برابری طلبی و عدالت اقتصادی در جامعه بودیم. سرمایه داری عنان گسیخته بازار آزاد و بلوک غرب پیروز شده بودند و تلاش میکردند پیروزی خود را پیروزی سرمایه داری بر "سوسیالیسم" به مردم و افکار عمومی جامعه بشری حقنه کنند. این تعرض به کمونیسم و کارگر ابعاد گسترده و دامنه وسیعی داشت. همه جانبه بود. مبارزه با مارکسیسم و آرمان رهایی و آزادی طبقه کارگر و جامعه یک وجه عمده آن بود. تلاش برای "ایدئولوژی زدایی" از صفوف اعتراض طبقه کارگر که در واقع اسم رمز مقابله با مارکسیسم٬ بمثابه علم شرایط رهایی طبقه کارگر است٬ عرصه مهم دیگر این تعرض عظیم و جهانی سرمایه به کمونیسم و کارگر بود. رضا رخشان این تبلیغات را غورت داده است. با همان زبان و ادبیات ضد کمونسیتی به مقابله با گرایش کمونیستی طبقه کارگر برخاسته است. از ایشان باید پرسید: کجای آرمان آزادی و رهایی طبقه کارگر٬ آرمان استقرار یک جامعه سوسیالیستی بدون استثمار و کار مزدی یک "آرمان بیهوده" است؟ کجای تلاش برای برپایی جامعه ای آزاد٬ برابر و استقرار یک حکومت کارگری که متضمن چنین وضعیتی باشد٬ "آرمان بیهوده" است؟ "ایدئولوژی زدگی" است؟ و در پاسخ باید گفت: اگر این تلاشها نشان آرمان زدگی و ایدئولوژی زدگی است٬ ما کمونیستهای کارگری با افتخار چنین اتهاماتی را می پذیریم. اعلام میکنیم که آرمان رهایی کارگر و جامعه آرمان خدشه ناپذیر ماست. ما جایگاه این تعرض ضد کمونیستی به آرمان طبقه کارگر را میشناسیم. این تعرض ایدئولوژی و آرمان بورژوایی را عمیقا نقد میکنیم و پس میزنیم .

رضا رخشان در عین حال تصویری از رابطه و مناسبات کارگر و احزاب کمونیستی ارائه داده است که تماما دروغین و تلاشی برای دور کردن کارگران از احزاب کمونیستی و کارگری است. بیش از سه دهه است که هر گونه تشکل کمونیستی در جامعه در وحشیانه ترین شکل سرکوب شده است. کارگران کمونیست بخش وسیعی از قربانیان تهاجم ارتجاع اسلامی را تشکیل میدادند. تحزب کمونیستی یک گرایش قوی و داده شده در صفوف طبقه کارگر است. هر زمان که توازن قوا در جامعه به نفع کارگر و آزادیخواهی تغییر کرده است٬ کارگران مانند سایر بخشهای آزادیخواه و برابری طلب جامعه به صفوف احزاب کمونیستی و چپ پیوسته اند. اطلاق "عنان اختیار" خود را در دست احزاب کمونیست و چپ به این تلاش کارگران یک تهاجم سیاسی به کمونیسم و کارگر متحزب است. اما این به معنای آن نیست که سندیکالیسم کلا ضد تحزب است. اینطور نیست. این گرایش ضد تحزب کمونیستی طبقه کارگر است .

در خاتمه
ما کارگران را به متشکل و متحزب شدن فرا میخوانیم. ما فعالین کارگری را وسیعا به برپایی جنبش مجامع عمومی و ایجاد شوراها فرا میخوانیم. "ما ميگوئيم شوراها روشهاى طبقاتى‌ترى براى سازمانيابى کارگران ارائه ميدهند، اراده مستقيم کارگران را بهتر بيان ميکنند، اتحاد عميقترى بوجود مى آورند، شکافهاى صنفى و رسته‌اى در ميان کارگران را تشديد نميکنند، اجازه کمترى به نفوذ سياست بورژوائى ميدهند، ظرف بهترى براى بيان راديکاليسم کارگرى هستند "

ما تاکید میکنیم که رهایی و آزادی طبقه کارگر در گرو ایجاد تشکل های توده ای کارگری و تحزب کمونیستی طبقه کارگر است . *